به کانون ورزشی و پرورشی تن و روان خوش آمدیدبه کانون ورزشی و پرورشی تن و روان خوش آمدیدKUNG FU TO'A - کونگ فو توآ قوی شو به برترین نیروها و تواناترین اندیشه هابرای رسیدن به معشوق بایستی عاشق بودآموزش کونگ فو توآ بوسیله استاد مصطفی جلیل زاده
شما اینجا هستید: 
سالن گفتگوی متفرقه خبری
سالن گفتگوی متفرقه خبری
|
میهمانِ,
گرامی، خوش آمدید!
|
نامِ بحث: سوال در مورد پیشکسوتان
شالبند قهوه ای 11 سال, 9 ماه قبل، #655
|
|
راست قامت به ایست و دراقیانوس پرتلاطم زندگی موج سواری کن
|
باسخ‌به: شالبند قهوه ای 11 سال, 9 ماه قبل، #657
|
|
|
باسخ‌به: شالبند قهوه ای 11 سال, 9 ماه قبل، #665
|
درود بر شما رهروان طریقت دانایی و شما استاد جلیل زاده
از اساتیدمحترم میخواهم که اگر نوشته ام اشتاه بود صحیح آن را بنویسند با تشکر آقای رحیمی تا آنجا که بنده حقیر اطلاع دارم یارومه در ایران به آقای سرلشگر مقصود لو شالبند مشکی داده بودند آن هم شالبند افتخاری و یک سوال از پیش گسوتان چرا در عکس شماره 4 کسی که در مقابل سر لشگر مقصود لو ایستاده اند از دماغشان خون می آید و این شخص کیست ؟
ضمیمه ها:
|
|
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیسوته رود ________________________ گر نشان زندگی جنبندگی ست خار در صحرا سراسر زندگیست هم جعل زندست وهم پروانه لیک فرق ها از زندگی تا زندگیست پژمان بختیاری |
باسخ‌به: شالبند قهوه ای 11 سال, 9 ماه قبل، #666
|
|
|
باسخ‌به: شالبند قهوه ای 11 سال, 9 ماه قبل، #667
|
همراه گرامی مطالب زیر توسط استاد جلیل زاده در فیس بوک قید شده برای بازبینی لینک مزبور گذاشته شده است
دوستان نام این شخص آقای قهرمان بود و ایشان به علت یک نوع مریضی متاسفانه مرحوم شده اند... داستان به این قرار است که ایشان، آقای قهرمان از کاراته کارانی بودند که به یارومه کمک میکردند یعنی به بعضی کلاسها نرمش میدادند. اما بنا به معذوراتى بجای کت کاراته همیشه کاپشن سفید بتن میکردند ولیکن کمربند مشکی خود را میبستند.....در آن شب به دلیلی که من نمیدانم بجای کمربند شال سفید بسته بودند... و اینکه شال ایشان بسمت چپ آمده به این دلیل است که اولا شال را شل بسته بود و روی عادت کاراته تقریبا از پهلوی راست مایل به جلو گره زده بود که در حین مبارزه به سمت چپ آمده... حالا جریان صورت خونی شدن ایشان ::::: قبل از مبارزه هفت نفره، یارومه خواستند که یک حرکت نمایشی نشان دهند،،،،، به این منظور قهرمان رفت روی شانه یکی از بچه ها و آن شخص رفت بالای یک صندلی و آقای قهرمان یک کاشی کلفت دست گرفت تا یارومه به یک حرکت پرشی آن را بشکند... همانطور که در عکس زیر میبینید قهرمان کاشی را نخواست یا نتوانست محکم نگاه دارد و از دستش رها شد... در نتیجه کاشی نشکست و یارومه کمی به حرکت قهرمان مشکوک شد... سپس در قسمت مبارزه از روی عمد ضربه ای به صورت و دماغ ایشان کوبید که در تصویر فوق دیدید که خون افتاده... قابل توجه که بعد از آن شب دیگر ما آقای قهرمان را ندیدیم!!!!! این بود کل ماجرا،،، حالا نمی دانم که بعضی ها چرا طول و تفضیل بهش میدن می خواهند به یک شکلی به فلسفه و کهکشان و اینجور چیزها مربوطش کنند www.facebook.com/photo.php?fbid=24546517...p;type=1&theater
ضمیمه ها:
|
|
دگر مرد رهي ميان خون بايد رفت
از پاي فتاده سرنگون بايد رفت تو پاي به ره بنه دگر هيچ مپرس خود راه بگويدت كه چون بايد رفت |
باسخ‌به: شالبند قهوه ای 11 سال, 9 ماه قبل، #674
|
درود بر تمامی رهروان طریقت دانایی و مخصوصا استاد جلیل زاده
سپاس از راهدان محسن و همچنین شما استا اعصار و فکر میکنم منظورتان این صحنه ها هستند
ضمیمه ها:
|
|
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیسوته رود ________________________ گر نشان زندگی جنبندگی ست خار در صحرا سراسر زندگیست هم جعل زندست وهم پروانه لیک فرق ها از زندگی تا زندگیست پژمان بختیاری |
powerd by : Hellomynet.com