تقدیم به استاد و همراهان عزیز
البته این مربوط به سال81 که چند ماهی پرنده توا(پرتوا) کار کردم نه توا یه مدت هم توا 21 کار کردم کع عجب بدن سازی داشتند پدرمان را درآورد از این رشته فقط بدن سازی داشت نمی گذاشتند ضربه بزنیم نه مبارزه کنیم
فقط تو شکم میزدند و نفس میبریدند خدا از سر تقصیراتشان بگذره تمام مریضیام از همین توا21 شروع شد
یه خاطره ای هم بگم از این توا21 یه دفعه خشتک یکی از ارشدا که با ما کار میکرد پاره بود بعد جلوی ما ضربه میزد همراهان از ترس هیچی نمی گفتند بالاخره ما جرات کردیم بلند داد زدیم توا گفت چی گفتم توا گفت چیه بعد آمد پیشم یواشکی بهش گفتم خشتک شلوارت پاره است تا اینو گفتم با فریاد بلند داد زد برو رو مشت روز بد نبینید آقا ما حالت شنا هنوز نگرفه بودیم با پ زد داخل دیافراگمان دنیا تیر و تار شد میخوام نفسم بیاد بالا که بهش بگم اشتباه کردم یکی دیگه زد حقیقتا من یکی شهادتین گفتم نفس که اصلا نمی آمد بالا دیگه بعد از آن روز پیدام نشد که نشد آن ارشد را هم بخشیدم چون حقیقتا دوستش داشتم شما هم از سر تقصیر ارشداتان بگذرید که چوب استاد به زمهر پدر اره بهمین خیال باش بیا پدر بچه مردم دربیار بعد بگو چوب استاد به زمهر پدر بعد بگو توا
جهت مزاح بود خدمت سروران عزیز اگه هم خاطره ای دارند دریغ نکنند