با درود،
اندیشه بیرنگ به یک موضوع متمرکز نیست، اندیشه بیرنگ جوینده است، مسله محدودبودن و یا محدود نبودن موضوع نیست، در خود هیچ ندارد ولی همه چیز دارد دارد جوشان است" خلایی در نهایت توان سرد و جوشان".
"اندیشه" را نمیتوانیم با زمان و یا مکان بسنجیم، چون که توانایی درک موضوع را نداریم وارد ظرفش میکنیم که تحت کنترل خود قرار دهیم و بتوانیم، آنرا به دیگران بشناسانیم ولی همین محدودیت نه تنها دید ما را محدود کرده بلکه دیگران را هم از مسیر منحرف میکنند.
به طور مثال میگویم هم می بخشد؟ و هم میگیرد؟ "تضاد" سپس برای اینکه این دو سوال را توضیحی در حد درک خود نگاه داریم میگویم حکمت چنین است که این توقف است، فرهنگ فکری آدم چنین است،
بخشیدن،فرمول خود را دارد، و گرفتن هم، فرمول خود را دارد، این دو، نقاط مشترک را در فرمولهای خود دارند که ان سبب شناخت است. شناخت سر مرز روشنی و تاریکی است که هردو "تاریکی و روشنی"را در خود دارد، شناخت محدود نیست و در خود هیچ ندارد "اندیشه بیرنگ".
گاه زمانی بیان اندیشه از توضیح موضوع خارج است امیدوام روشن بیان شده باشد.
دو حلت سمبولیک طرح موضوع را دارد نه محدود کردن آنرا