به کانون ورزشی و پرورشی تن و روان خوش آمدید
   KUNG FU TO'A   -   کونگ فو توآ 
قوی شو به برترین نیروها و تواناترین اندیشه ها
 برای رسیدن به معشوق بایستی عاشق بود
آموزش کونگ فو توآ بوسیله استاد مصطفی جلیل زاده

 

You are here شما اینجا هستید: سالن گفتگوی سوال از مصطفی جلیل زاده
میهمانِ, گرامی، خوش آمدید!
نامِ کاربری گذرواژه: به‌خاطر داشته باش

گفتگوی همراهان
(1 ، بازدید کننده) (1) میهمان

نامِ بحث: گفتگوی همراهان

باسخ‌به: گفتگوی همراهان 10 سال, 1 ماه قبل، #9739

  • آريا
  • غایب
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • تعدادِ ارسال‌ها: 512
  • کارما (امتیازِ ویژه): 5
[size=4]پاسخ به كامنت 9725 پدرام عزيز
پدرام جان باور كن اين ارزوي من است كه دانش آن را داشته باشم تا به همه پرسشهاي شما پاسخ بدهم. در اين مورد هم كه سؤال فرموده ايد، خوشبختانه بنده در حد خودم از جواب سؤالها مطلع هستم. اما باور كنيد اگر بخواهم پاسخ درست به اين سؤالهاي شما بدهم متاسفانه موجب سؤء تفاهم مي شود. چون اتفاقا پاسخ اين سؤالها دقيقا متضاد آن چيزي است كه حتي شخصيتي مثل علامه طباطبايي ( عليه الرحمه ) فرموده اند.متاسفانه بعضي از بزرگان ما اشتباهات وحشتناكي در فهم از اين مسائل مرتكب شده اند كه نه مي توان به آن پرداخت و نه ما جرأت پرداختن به آنها را داريم. من ترجيح مي دهم از زبان حافظ شيراز به شما پاسخ دهم.حافظ ميفرمايد:

کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد[/size]

پاينده باشيد
گنگ خواب ديده
تشکر کننده گان: pedram, anattawa

باسخ‌به: گفتگوی همراهان 10 سال, 1 ماه قبل، #9740

  • آريا
  • غایب
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • تعدادِ ارسال‌ها: 512
  • کارما (امتیازِ ویژه): 5
استاد عطار عزيز درود بر شما
براي من چه افتخاري بالاتر از اينكه در محضر شما درس بياموزم و در معيت شما باشم.استاد عزيز ازتر جان.دوستان به قراري كه شما گذاشته بوديد عمل نكردند. حال علت چه بوده بنده بي خبرم. ايا گرفتارند و يا اينكه هيچكدام مايل نيستند از علم و دانش خود ديگران را بهره مندسازند. استاد فرهيخته و گرامي بنظرم كليد حل مشكل در دستان مبارك شماست. شما كه خود از بزرگان اين عرصه هستيد پس بياييد و يكبار اين بحث را به سرانجام برسانيد. بنده آنچه را كه مصلحت ديدم در طبق اخلاص گذاشتم. تا چه قبول افتد و چه در نظرايد.پاينده باشيد.
گنگ خواب ديده
تشکر کننده گان: anattawa

باسخ‌به: گفتگوی همراهان 10 سال, 1 ماه قبل، #9741

  • آريا
  • غایب
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • تعدادِ ارسال‌ها: 512
  • کارما (امتیازِ ویژه): 5
پاسخ به كامنت 9726 حسين اقاي عزيز
حسين عزيز درود بر شما
اگر من در خارج از كشور زندگي مي كردم، مثلا در امريكا ،مطمئن باش اين بحث را با علاقه تمام با شما ادامه مي دادم.اما عزيز برادرگذشته از آن يك مثل چيني معروف ذن است كه مي گويد: حرف زدن اگر نقره باشد، سكوت طلاست.
اگر تعصب نبود مي شد حقايق را با شفافيت هر چه تمامتر بيان كرد و دانشمندان بي طرف هم قضاوت مي كردند. الان شما بعنوان يك روحاني ازادي در هر بحثي شركت كني و هرچه دلت مي خواهدبگويي و هيچكس هم ممانعتي بعمل نمي آورد. اما اگر بنده بخواهم همان حرفها را تكرار كنم صد تكه مي كنند مرا.
وگرنه من فقط به يك فقره از فرمايشات شما پاسخ مي دهم تا ببينم شما چه برداشتي مي كنيد.
شما مي فرمائيد كه روزي همه تضمين شده، حال من از شما سوال مي كنم كه يك نفر انسان فلج و پيري كه كه از فرط ناچاري اقدام به دستفروشي مي كند و تا مي ايد جنسي را بفروشد مامورين قلدرشهرداري اجنا س وي را از دستش گرفته و وي را كتك هم مي زنند و او شب دست خالي وشرمنده از روي اهل و عيال به خانه برمي گردد،شما مي شود لطف كنيد بگوييد روزي آن كجاست؟ و يا آن كودكاني كه در افريقا از گرسنگي فوت مي كنند روزيشان كجاست؟
قرآن مي فرمايد : براي هر انساني نگهبانان و محافظاني قرار داده شده است. حال من از شما سؤال مي كنم : آن نگهبانان كجا هستند كه داعشي ها شكم زن حامله را مي شكافند و جنين وي را از شكم در آورده و سرش را جدا مي كنند و با سر آن طفل فوتبال بازي مي كنند؟ نگهبانان كجا هستند وقتي دختر بچه يا پسر بچه 7 - 8 ساله اي را مي دزدند و چند نفر به او تجاوز مي كنند و سپس سرش را جدا مي كنند و او را آتش مي زنند؟ نگهبانان كجا هستند كه همين چند وقت قبل زن جواني از شمال كشور براي رفتن به مطب پزشك سوار اتومبيلي مي شود و در بين راه او را به جنگل برده تجاوز كرده و بدنش را تكه تكه كرده و در جنگل رها مي كنند تا خوراك حيوانات شود و تازه بعد از اينهمه مدت زماني كه قاتلين وي پيدا شده هنوز نتوانسته اند هويت زن بدبخت را تشخيص بدهند.
حسين جان من چه بگويم. درد دارد سينه انسان را پاره مي كند.
گنگ خواب ديده
تشکر کننده گان: anattawa

باسخ‌به: گفتگوی همراهان 10 سال, 1 ماه قبل، #9742

  • آريا
  • غایب
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • تعدادِ ارسال‌ها: 512
  • کارما (امتیازِ ویژه): 5
پاسخ به كامنت 9733 پدرام عزيز
پدرام جان با ما هم.
گنگ خواب ديده
تشکر کننده گان: pedram

باسخ‌به: گفتگوی همراهان 10 سال, 1 ماه قبل، #9743

  • آريا
  • غایب
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • تعدادِ ارسال‌ها: 512
  • کارما (امتیازِ ویژه): 5
پاسخ به كامنت 9734 حسين اقا
حسن عزيزم از لطف و محبت شما تشكر مي كنم. از اينكه شما به نتيجه رسيديد خيلي خوشحالم. خدا شما را حفظ كند.
گنگ خواب ديده
تشکر کننده گان: anattawa

باسخ‌به: گفتگوی همراهان 10 سال, 1 ماه قبل، #9744

  • آريا
  • غایب
  • Platinum Boarder
  • ازاد زندگي كن ، سربلند بمير
  • تعدادِ ارسال‌ها: 512
  • کارما (امتیازِ ویژه): 5
حسين عزيزو همراهان گرامي درود بر شما
من اين اشعار زيبا را تقديم مي كنم به شما همراهان خوبم و اميد وارم كه در طريقت دانايي موفق باشيد.
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول


بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

لیک کس را دید جان دستور نیست

آتشست این بانگ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد

جوشش عشقست کاندر می فتاد

نی حریف هرکه از یاری برید

پرده‌هااش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی کی دید

همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

بند بگسل باش آزاد ای پسر

چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

چند گنجد قسمت یک روزه‌ای


کوزهٔ چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر در نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا

طور مست و خر موسی صاعقا

با لب دمساز خود گر جفتمی

همچو نی من گفتنیها گفتمی

هر که او از هم‌زبانی شد جدا

بی زبان شد گرچه دارد صد نوا


چونک گل رفت و گلستان درگذشت

نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت

جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای

زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای

چون نباشد عشق را پروای او

او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

من چگونه هوش دارم پیش و پس

چون نباشد نور یارم پیش و پس

عشق خواهد کین سخن بیرون بود

آینه غماز نبود چون بود

آینت دانی چرا غماز نیست

زانک زنگار از رخش ممتاز نیست

پاينده باشيد.
گنگ خواب ديده
تشکر کننده گان: anattawa
این صفحه در: 0.38 ثانیه ایجاد شده است